...
یه عالمه حرف دارم برای گفتن ولی حسش نیست چون خیلی غمگینم حال و روزم خوبه ولی از تو داغونم از بعد اینکه دیگه درباره نی نی با شو شو حرف نمیزنیم انگار دارم بدتر میشم انگار اینجا هم دیگه نمیتونم بحرفم یکی میگه هیس ننویس بذار فقط تو دلت بمونه این همه نوشتی و درباره اش فکر کردی و حرف زدی به کجا رسیدی ، شاید دیگه نیام بنویسم و این اخرین مطلبم باشه این جوری راحت تر بگذره کسی هم ناراحت نمیشه با خوندن دردای من ، یه موقع نگین که این چیزا درد نیست حتی یه بچه کوچیک هم با نداشتن یه عروسک یا اسباب بازی درد میکشه منم درد میکشم قفسه سینه ام درد میگیره نمیتونم نفس بکشم اصلا نیدونم که باید چیکار کنم ...
من موندمو احساسات خیلی سخت اصلا با این موقعیتم حال نمیکنم و نمیتونم بگذرونمش کاش خدا مشکلاتمو خودش با دستای خودش حل کنه ....
خداحافظ تا اطلاع ثانویه اگه اتفاق خیلی مهمی برام افتاد میام و بهتون خبر میدم فقط ازتون میخوام برام دعا کنید شاید روزی از همین روزا دل من هم روشن شد....